زمان جاری : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 - 12:54 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



mas آفلاین



ارسال‌ها : 3086
عضویت: 20 /7 /1390
سن: 18
تشکرها : 386
تشکر شده : 449
پاسخ : 4 RE ❤ دل نوشته ❤
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟!
سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،

می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم .

یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه

می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.

می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ،

رو به خورشید ترانه ،

رو به سوی شادکامی .

می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،

بانگ شادی پس کجا بود؟

این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،

اشک می ریزد برایم.

می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر
از کنار برکه ی خون.

باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،

بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!

هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ،

لیک فهمیدم که شادی مرده او دیگر به دلها ،

مرده در این سوگواری...

امضای کاربر :
اینجا زمین است و رسم آدم هایش عجیب،

اینجا گم که می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت
می کنند..

جمعه 23 تیر 1391 - 14:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
پرش به انجمن :